برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
در «عصر یخبندان» خارپشت ها تصمیم گرفتند رنج خارهای یکدیگر را تحمل کنند، اما کنار هم باشند و به هم گرما بدهند، خارپشت ها تنها جاندارانی بودند که در «عصر یخبندان» زنده ماندند.
کاش میتونستم درک کنم ، باور کنم ، بفهمم این رو که دنیا کوچیکه، دنیا فانیه، لحظه ها زود میگذرن و عمر ها کوتاهن، این جسم بالاخره یه روز زیر خروار ها خاک خوراک موریانه ها میشه ،اینکه خدا همه جا شاهده کارهای من هست، کاش درک میکردم ، کاش از ته قلبم میتونستم باور کنم، من همه اینا رو میدونم، و وانمود میکنم که باور دارم، اما واقعا اینطور نیست، من خوشبختیه خودمو اون روزی میبینم که چشمامو رو دروغه دنیا ببندم و رو حقیقت ها باز کنم و باورشون کنم!
خداوندا؟؟کمکم کن! :(
گاهی وقتا لازمه رؤیاهاتو بریزى تو یه گونی از تو کشتى بندازیش تو دریا، براى اینکه غرق نشى باید بارت سبک باشه، باید تمرکز کنى رو پارو زدن برای رسیدن به ساحل، طبیعت امواج و بادها گونی رؤیاهاتو تو ساحل بت میرسونه، نترس، باورتو محکم کن، پایدار پارو بزن!
همیشه وقتی حالم خوشه دوس دارم شعر بگم، نسیم، ابر، برگ، نیکمت، پارک، تنهایی، وقتى قافیه پیدا نمیکنم، حسم میپره ، حالم بد میشه، اکسیژن کم میارم، درست مثه الان :'(